بیش از یک دهه است که نسل هزاره (نسلی که از کودکی در کنار اینترنت و ابزارهای دیجیتال رشد کرده است) وارد دنیای کار شده و با ورود این نسل انتقادات زیاد و تندی از هر سو به سمتشان روانه شده است. انتقادهایی از این قبیل که: آنها نسلی تنبل هستند که تمایلی به کنار آمدن با کاری ندارد که ما نسلهای قبل مشتاقانه انجام میدادیم تا رئیسهایمان را خوشحال کنیم. یا تصور بر این است که والدین این نسل جزو والدین هلیکوپتریِ (به والدینی گفته میشود که بیشازحد درگیر زندگی فرزندانشان هستند و اجازه انجام کاری را به آنها نمیدهند) هستند که باعث شدهاند این بچهها در دنیای واقعی از پس کارهای خود برنیایند.
اما این تنها چیزی نیست که اتفاق افتاده است. ماجرا از آنجا آغاز میشود که نسل هزاره محکم پای باورهایش درباره کار کردن ایستاده است. آنها به روشنی مخالف نسلهای قبل از خود هستند که زندگیشان را وقف کارشان میکردند، آنها بیشتر روی توازن بین کار و زندگی تاکید دارند و خواهان این هستند که موردتوجه رئیسشان قرار بگیرند و هرساله نیز درخواست ترفیع دارند. لیبی براکهاف مدیرعامل و موسس شرکت اودیسِس آرمز در سانفرانسیسکو میگوید اگرچه در ابتدا همه چیز سخت و بد به نظر میرسید، اما وقتی به نسل هزارهای فکر میکنم که طی سالها زیر نظر من کار میکردند و نسلی که اخیرا استخدام کردهام، میفهمم آنها نیروی خوبی برای موسسات و ادارات ما هستند. آنها باعث شدند درباره محیط کاری که از نسلهای قبلمان به ارث برده بودیم تجدیدنظر کنیم.
اشتباه ما درباره نسل هزاره
نسل هزاره که به آن نسل وای یا نسل ایگرگ نیز میگویند نسل کودکانی است که در اوایل دهه ۱۹۸۰ تا پیش از سال ۲۰۰۰ متولد شدهاند. این بچهها که البته باید بگوییم دیگر بچه نیستند در زمان فروپاشی اقتصادی وارد بازار کار شدند. آنها در دانشگاه سخت تلاش کرده بودند، خیلیها برای مخارج تحصیل زیر بار قرضهای سنگین رفته بودند تنها با این انگیزه که وارد دنیایی شوند که فرصتی برایشان تلقی میشد. اما در عوض کسانی را دیدند که با بیش از ۲۰ سال سابقه کاری از کار بیکار شدند و شرکتها بهجای استخدام نیروهای جدید و تازهنفس، شغلها را باهم یکی میکردند تا هزینههای کمتری پرداخت کنند.
این نسل همچنین شاهد دنیایی پر از بیعدالتی اقتصادی بود که در آن ثروتمندان ثروتمندتر میشدند و فقرا فقیرتر. این نسل خشمگین از آتشافروزی جنگها بود که دنیا را فراگرفته و از نسلهای گذشته به آنها به ارث رسیده بود، خسته و بیزار از حباب بدهیهای ملی، نظام آموزشی درهم فروریخته و سیارهای که به لطف نسلی که توجهی به آن نداشته و قدمی هم برای خوب کردن حال آن برنداشته رو به نابودی است.
ازاینرو جای تعجبی ندارد که نسل هزارهای که وارد موسسات و شرکتهای ما میشود تمایلی به انجام تقاضاهای غیرمنطقی ما نداشته باشد. آنها ۱۰۰ ساعت در هفته کار نخواهند کرد. با رئیسی کنار نخواهند آمد که بهقدری سرش شلوغ است که فرصت راهنمایی و کمک به آنها را ندارد و دلشان نمیخواهد که سالهای سال تا آخر عمرشان یک کار را انجام دهند.
درک درست نسل هزاره از «کار» و «زندگی»
مواجهه با این مسائل برای ما نسل ایکسها سخت بود. ما برده اخلاق نسل افجار شده بودیم که میگفت کار کردن تا ساعت ۸ شب نشانه این است که خود را وقف کارتان کردهاید. ما آخر هفتهها کار میکردیم، خبری از مرخصی و تعطیلات نبود و روزهای تعطیل هم سرکار میرفتیم.
انتظار داشتیم کارکنان ما هم همان کار را انجام دهند، اما نسل هزاره از این امر سرباززد چراکه آنها به «زندگی» بیشتر از کار کردن اهمیت میدهند. آنها میخواهند گیاهان گلخانهای پرورش دهند، سفر بروند و جوکهای خندهدار تعریف کنند. این نسل همواره در آرزوی بهترشدن از طریق مدیتیشن، مراقبه و تفکر است و دوست دارند حتی از گربههایشان درس یاد بگیرند. البته بعید است گربهها چیزی برای یاددادن به ما داشته باشند اما قطعا نسل هزاره درسهای خوبی به باقی نسلها داد. لیبی براک هوف میگوید از همان روزهای شروع کارش تا اکنون وقتی همکارانش را میبینید اولین چیزی که به آن فکر میکند سن آنهاست و اینکه چقدر خسته به نظر میرسند. البته او هدفش از این کار را نه خباثت و نه شیطنت درونی میداند بلکه فکر میکند این وضع برای نسل ایکسی که در آستانه پنجاهسالگی قرار دارد حقیقت است. او میگوید ما نسلی بودیم که زیاد از حد کارکردیم و تلاش فراوانی داشتیم، و حالا نسل سوختهایم. اما حالا باید به نسل هزاره فرصت دهیم تا کمک کنند همهچیز را از نو بچینیم. امتناع آنها از اینکه نمیخواهند خود و آیندهشان را بسوزانند و تباه کنند باعث میشود برای سالهای بیشتری ارزشمند باشند.
نسل هزاره از «شغل» خود چه انتظاراتی دارد؟
البته هنوز موارد زیادی درباره همکاران جوانتر وجود دارد که خیلی از نسل ایکسیها را عصبانی میکند مثل اینکه عملا نمیپذیرند ممکن است چیزی باشد که آنها ندانند. اما حقیقت این است که چیزهایی که نسل هزاره از محیط کارشان میخواهند تفاوتی با خواست ما ندارد.
نسل هزاره به دنبال پول درآوردن و امنیت شغلی است. خواهان این هستند که در تعطیلات کار نکنند و برنامههای کاریشان منعطف باشد. این نسل به دنبال شغلهایی است که همواره در حال رشد و نمو هستند: بر اساس نتایج پژوهشی که انجام شده دو سوم نسل هزاره فکر میکنند دو سال زمان مناسبی برای ماندن در یک سمت بدون ترفیع گرفتن یا پیدا کردن شغل جدید است، یک چهارم هم فقط یک سال را کافی میدانستند.
این نسل به دنبال مدیرانی است که به آنها اهمیت بدهند و توجه کنند. بر اساس نتایج یک نظرسنجی عمومی نزدیک به نیمی از (۴۴ درصد) نسل هزاره میگویند دوست دارند با مدیرشان بهصورت منظم جلسه داشته باشند. هرچند تنها ۲۱ درصد آنها گفتند خواهان نشست هر هفتهای با مدیر هستند.
این نسل همچنین به دنبال کار با شرکتهایی هستند که به دنیا اهمیت داده و در تلاشاند تا دنیا را مکان بهتری برای زندگی کنند. بر اساس گزارشی که لینکدین منتشر کرده است ۷۱ درصد متخصصان میگویند مشکلی ندارند با حقوق کمتر برای شرکتی کار کنند که به رسالت آن اعتقاد داشته و ارزشهای مشترکی را دنبال میکنند.
این تقاضاها غیرمنطقی نیستند و نهایتا محیط کار را برای تمام کارکنان در هر رده سنی به محیط بهتری تبدیل میکنند. حال شاید زمان آن فرارسیده تا قدر نسل هزاره را بدانیم و از آنها به خاطر تمام تغییرات مثبتی که در نهادها و سازمانهایمان به وجود آوردهاند تشکر کنیم و قول بدهیم که در دستیابی به شغلهایی جذاب که به زندگی جالب و جذابی نیز ختم میشوند به آنها کمک کنیم. در ضمن باید پاداش مشارکت آنها در مدرنسازی محیط کار امروزه را نیز به آنها بدهیم.
نویسنده: لیبی براکخوف
این مقاله در ۲۵ ژوئن در مجله فوربز به چاپ رسیده است.